با بغض گفتم:نه
کسی با سرعت به سمتم می دوید سرم را به زحمت بلند کردام وسارا را دیدم .در صورتش نگرانی موج میزد
با گریه خودم را در اغوشش انداختم .
سارا:باز که خودت رو زخمی کردی .اخه دختر چرا انقدر تو سر به هوایی!!!
:
سارا:انیا میگفت مثل اینکه یک دکتر تازه رسیده اینجا .رفت پیداش کنه یکم تحمل کن
: .میشه کمک کنی برم تو چادر دراز بکشم ؟
:باشه هرجور راحتی
................................................
سارا:الان راحتی . درد نداری؟
:
:الان دکتر مییاد یکم صبر کن میرم بیرون چادر ببینم دارن میان یانه ؟
شب شد اخه؟ کجا موندن
:نمیشه پیشم بمونی؟
:نه
:اخه چرا؟؟؟؟
:چون واقعا نمیتونم خون رو تحمل کنم
:
انیا:بچه ها دکتر رو اوردم داریم مییام تو
سارا :پس من دیگه برم
......................................................................
دکتر پس از بستن پانسمان جدید و تجویز چند تا قرص رفت
با کمک ملینا نشستم وگفتم :خرگوشم کو؟
همه با هم:
:خرگوشم کو؟(با تهدید)
:
:نمی خواهید بگید که گمش کردید!!!
ملینا:درست حدس زدی
:
ملینا:اشکال نداره به جاش میبرمت بیرون هوا خوری؟
سارا:من نمیذارم مگه نشنیدی دکتر گفت نباید زیاد حرکت کنه
ملینا:خب که چی؟
:کی ؟
-: خب... یک موقعی..
:با شما ها حرف زدن فایده نداره .
هندزفری را در گوشم گذاشتم وصدا را بلند کردم .چشمهایم را بستم وکم کم سنگینی خواب را بر چشم هایم حس کردام
برخورد چیزی نرمی به صورتم مرا از خواب جدا کرد اما چشمانم را باز نکردم دوباره چیزی نرم وپشمالو بر صورتم کشیده شد
با عصبانیت چشم هام ر و باز کردام و هندزفری را ازگوشم در اوردم خرگوشم را دیدم که سعی داشت خودش را از دست ملینا خلاص کند
:نامرد ها پس چرا گفتین گم شده؟
ملینا:چون دست ما نبود چند دیقه پیش کوین اوردش دادش مثل اینکه دست اونا جا مونده بود
الان وقته ناهار هستش میمونی یا مییای؟
:میخواهم بیام
..................................................................
:من امادم
سارا:ملینا اگه بلایی سرش بیاد گردن توه ها فهمیدی؟؟؟!1
:مگه قرار بریم میدون جنگ !میخواهیم بریم ناهار بخوریم و برگردیم
انیا:پس چرا خرگوش رو برداشتی؟
:اخه میترسم مثل دفعه قبل گمش کنید گفتم با خودم بیارمش امن تره .
سارا:صف ناهار از این طرفه .بریم
سینی غذام رو برداشتم وبه سمت میزهای چوبی رفتم تمام میزها پر شده بود به سمت اخرین میز حرکت کردام
بر سر اخرین میز کوین نشسته بود وبا غذایش بازی میکرد
:میتونم بشینم ؟
.........................................................................
الان شهید راه نت میشم هم سرم وچشم درد میکنه هم معده ام داره منفجر میشه
من دیگه برم بای